انتشار تصویری از پرویز ثابتی نفر دوم اداره ساواک در تجمع ایرانیان در آمریکا روز گذشته خبرساز شد. از زمان خروج وی از ایران در آبان ماه 57 تا امروز، کمتر تصویری از وی منتشر شده بود و بهشدت رسانهگریز بود، چند تصویری هم که از او پخش شده بود کنار خانواده و مربوط به سالهای قبل است.
آخرینبار که نام ثابتی بر سر زبانها افتاد در ماجرای مصاحبه با صدای آمریکا بهبهانه انتشار کتاب خاطراتش با نام «در دامگه حادثه» بود، کتابی که خشم بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه و مبارزان و فعالان آن زمان را برانگیخت. تصور چاپ کتاب خاطرات ثابتی به این امید که وی حقایق ناگفته از تاریخ ساواک و رژیم پهلوی را گفته باشد خبری خوشحالکننده بود اما ثابتی در پیشگاه تاریخ صادق نبود و عمدۀ مطالب وی نهتنها کذب بود بلکه بیشتر زاییده تخیلات و در راستای تطهیر ساواک و دستگاه پهلوی بود.
تصویر جدید پرویز ثابتی در تجمع ایرانیان ضدانقلاب در خارج کشور
شاید بههمین دلیل است که وی ترجیح داد در طول این سالها هیچگاه با هیچ رسانهای (جز همان یک مصاحبهی از پیش ضبطشده) با خبرنگار دیگری ننشیند؛ وی حتی با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد نیز حاضر به مصاحبه نشده بود اما حرکت دیروز او و حضورش میان مردم را باید بهفال نیک گرفت از این جهت که ثابتی بماهو ثابتی نمادی از تجمیع دشمنان ایران در قامت یک شخص است.
او یک بهائیزاده است که همهکارۀ یکی از مخوفترین و جنایتکارترین دستگاههای امنیتی تاریخ ایران بود و با تابعیت اسرائیلی و آمریکایی در سالهای اخیر اسپانسر مالی جمهوریخواهان آمریکا و همچنین بخشی از اپوزیسیون حامی سلطنت بود. ثابتی را از چند منظر میتوان بررسی کرد: در مقام یک بهائی، یک ساواکی و یک آمریکایی!
ـ ثابتی در مقام یک بهائی: پرویز ثابتی بهگواه کارگزاران رژیم پهلوی بهائیزاده بود. وی را مرد شماره 2 ساواک و البته میتوان مرد همهکاره این دستگاه امنیتی دانست. «فلیکس آقایان» نماینده ارامنه در مجلس شورای ملی در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، ثابتی معاون سازمان امنیت و نصیری هم در حقیقت یک figurehead (رئیس پوشالی) بود و کارها دست ثابتی بود.
این قدرت ثابتی ناشی از نفوذ بهائیان در دستگاه حکومتی شاه بود. بهگفته فلیکس آقایان «بیشتر کارها به دست بهائیها سپرده شد بهترتیبی که اکثر پستهای مهم را در کانون بهائیها تعیین میکردند و بعد میآوردند پیش شاه که شاه تصویب میکرد و ابلاغ میکردند.»
اگرچه ثابتی در کتاب خاطراتش خود را «غیردینی و غیرمذهبی» معرفی میکند اما رسیدن وی به پلکان ترقی در رژیم سابق مرهون انتساب به حزب بهائیت بود. تیمسار ایادی، سرهنگ نصیری، امیرعباس هویدا و بسیاری دیگر از سرسپردگان رژیم سابق بهائی بودند.
در سالهای اخیر وابستگان به فرقه بهائی در ضربات ضدامنیتی به نظام مشارکت مستقیم داشتند و بارها اخباری مبنی بر دستگیری تعدادی از آنها منتشر میشد. وجود کعبۀ بهائیان (بیتالعدل) در اراضی اشغالی و ارتباطشان با رژیم صهیونیستی آنها را به یکی از دشمنان درجه اول ایران قرار داده است.
وین مدسن خبرنگار آمریکایی سال 93 بعد از بازدید از موزه عبرت در یادداشتی تحلیلی نوشت پرویز ثابتی بعد از خروج از ایران بهعنوان افسر موساد فعالیت خود را در اسرائیل و بعد از آن در فلوریدا ادامه داد.
ثابتی بعد از ماجرای سیاهکل و درگیری چریکهای فدایی خلق با نیروهای شهربانی به تلویزیون آمد و بهعنوان یک مقام امنیتی مصاحبه کرد
ـ ثابتی در مقام ساواک: ثابتی همهکاره ساواک بود و در خشونت ورزیدن گوی سبقت را از همه ربوده بود. راهبرد وی اعمال خشونت حداکثری و سرکوب شدید بود تا جایی که مدعی بود در عرض 48 ساعت میتواند بساط انقلاب را جمع کند. حسن علویکیا قائممقام ساواک در مصاحبهای میگوید ثابتی به وی گفته است؛ "اعلیحضرت اجازه نمیدهند اگر اجازه بدهند ما در ظرف دو روز کلک همهشان را میکنیم... ، اگر اجازه میداد من در ظرف 48 ساعت به تمام این غائله خاتمه میدادم!"
کریم سنجابی رهبر جبهه ملی و وزیر فرهنگ دولت مصدق در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد درباره ساواک و ثابتی چنین میگوید: در زمان قدرت ساواک، یعنی در دوره نصیری و بهخصوص آن عامل فعال و معروفش پرویز ثابتی آنها رعایت هیچ اصولی نمیکردند و هر آدم ماجراجو و مفسد و دورو و دروغگویی که ممکن بود پیدا بکنند در آن دستگاه وارد میکردند و افراد را از دانشجو گرفته تا کارگر کارخانه و کارمند اداره و روحانی و بازاری و افرادی که کموبیش در سیاست وارد بودند تحت نظر میگرفتند، در این دوران بود که دست به کشتار و تصفیه زدند و عدۀ کثیری از افراد را بهطور آشکار در نتیجۀ آن محاکمات کذایی یا بهطور مخفی بدون رسیدگی و بدون هیچ گونه محاکمهای به قتل رساندند، نظیر کشتن احمد آرامش در میان پارک شهر، آرامش اولین شخصی بود که در برابر رژیم شاه علنی ایستاد و اعلام جمهوریت کرد...، البته داستان خانم ثابتی هم را شنیدهاید که یک وقت در یک مغازهای مشغول خرید بوده و نگهبانی که همراهش بوده علیه شخصی که در آنجا فقط سؤالی کرده و اعتراضی هم نکرده بود هفتتیر میکشد و او را میکشد و بعد هم با آن قاتل کاری نکردند و هیچ ترتیب اثری ندادند و قتل او بهطور کلی لوث شد!
پدیدار شدن ثابتی در تجمع ضدانقلاب در آمریکا شاید برای خود او یک مانور تبلیغاتی بود اما برای عقبۀ سلطنت و حامیان رژیم سابق خبر خوبی نبود چراکه یادآور جنایات یکی از بدنامترین سازمانهای تاریخ ایران است که در عصر پهلوی فعالیت میکرد، سازمانی که رژیم سابق در واپسین روزهای حیات خود برای دوام حکومتش حکم به انحلال آن داد اما دیر شده بود و این سؤال مطرح است؛ چرا ضدانقلاب که مدعی دموکراسی و آزادی هستند، حتی با امثال ثابتی مرزبندی ندارند؟
ـ ثابتی نمادِ نقض حقوق بشرِ آمریکا: ساواک در دوران فعالیت به نقض گسترده حقوق بشر متهم بود؛ در گزارش سازمان عفو بینالملل که در شماره 26 نوامبر 1976 روزنامه واشنگتن پست منتشر شد، نوشته است بین 25 تا 100 هزار نفر بهخاطر دلایل سیاسی در ایران زندانی شدهاند و همچنین پلیس مخفی ایران بههنگام بازجویی آنان را زیر شکنجه مداوم قرار میدهد.
در گزارش مذکور گفته شده است سرکوبی مخالفان سیاسی بهعهده ساواک ـ پلیس مخفی ایران ـ است که با بیرحمی شدید انجام میگیرد. پلیس مخفی ایران دارای یک سیستم خبرچینی است که مأموران آن در تمام سطوح جامعه ایران نفوذ دارند و بنا به گفته مسافرانی که از ایران آمدهاند و همچنین تأکید مخالفان رژیم ایران در خارج کشور ساواک فضائی آمیخته از رعب و وحشت ایجاد کرده است.
در گزارش سازمان عفو بینالمللی نوشته شده بود از آغاز سال 1972 تا زمان انتشار گزارش (1976) دادگاههای نظامی ایران 300 زندانی سیاسی را به مرگ محکوم ساختهاند؛ در 6 ماه اول سال 1976 دولت ایران اعدام 22 زندانی سیاسی را اعلام داشته است. گزارش مذکور ساواک را متهم میسازد که قبل از وارد کردن اتهام و انجام محاکمه مظنونین سیاسی را برای دورههای طولانی در زندانهای مجرد نگه میدارد و با شکنجه مداوم گاهی منجر به مرگ میشود و همچنین با اعدامهای سریع اعلامیه حقوق بشر را نقض میکند.
مجسمه پرویز ثابتی در موزه عبرت تهران
در گزارش مزبور گفته شده است ساواک با تکنیکهایی مثل زدن شلاق، شوکهای الکتریکی، کشیدن ناخن انگشتان دست و شست پا و تجاوز به عنف مظنونین سیاسی را شکنجه میکند.
همچنین در ماه مه سال 1976 نوشته شده بود که کمیسیون بینالمللی حقوقدانان که مرکز آن در ژنو قرار دارد طی انتشار گزارشی ساواک را متهم ساخت که با استفاده از وسایل فیزیکی و روانی نسبت به زندانیان سیاسی شکنجه سیستماتیک اعمال میدارد؛ کمیسیون مزبور مرکب از حدود 45000 قاضی حقوقدان و استادان حقوق میباشد.
موزه عبرت یا همان کمیته مشترک ضدخرابکاری که زیر نظر ثابتی اداره میشد، سند جنایات رژیم شاه است که بازدید از آن در سالهای اخیر نیز انسان را دچار وحشت میکند.
باتوجه به پیشینه جنایتآمیز ساواک، اقامت یک شکنجهگر در آمریکا و فعالیت اقتصادی او سیاست دوگانۀ این کشور در قبال حقوق بشر را نشان میدهد. سال گذشته یک عضو سابق دونپایه ساواک بهنام میرزاعلی واعظزاده از کانادا به ایران مسترد شد که از سال 43 تا 49 در ساواک کارمند بوده است؛ اگر بنا به استرداد جنایتکاران است بهتر بود پرویز ثابتی را به ایران مسترد میکردند تا پاسخگوی کشتار مردم به دست ساواک باشد.
ثابتی این سالها در اورلاندوی آمریکا زندگی میکرد؛ فرزند وی پردیس ثابتی متخصص ژنتیک است و در حوزه تخصصی ژنوم انسان فعالیت میکند، همچنین او در راستای انتقال ویروس ابولا از مخزن ژنتیک حیوانات به انسانها فعالیت کرده است. ثابتی شرکتی با نام Paris Enterprises دارد و به کمپین انتخاباتی جورج بوش در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا کمک کرده بود.
انتشار تصویر او اگرچه خبرساز و مهم بود اما بهنظر میرسد وی همچنان ترجیح میدهد در پیشگاه تاریخ و مردم حاضر نشود و سهمی از نقش خود در جنایات ساواک را بازگو نکند.
شکنجه گر مشهور ساواک در کدام محله آمریکا زندگی می کند؟
چرا کسی ثابتی را دیپورت نمی کند؟
وین مدسن خبرنگار آمریکایی چندی پیش برای شرکت در کنفرانس افق نو به ایران سفر کرده بود.
در این سفر مدسن بازدیدی از زندان عبرت داشته است. او در یادداشتی با محور پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک تلاش کرده است که سکوت دولتمردان آمریکا نسبت به سکونت او در آمریکا را به چالش بکشد.
ترجمه این یادداشت را در ذیل میخوانید:
صنعت هولوکاست یهودیان بارها میگوید که یک افسر نازی را در آمریکای جنوبی یا آلمان یا روستای کوچکی پیدا کردهاند، اما آنها وقتی یک یهودی شکنجهگر را که نه در آرژانتین بلکه در اورلاندو آمریکا پیدا شده است میبینند سکوت میکنند.
ملاقات داریم با پرویز ثابتی با نام مستعار پیتر ثابتی رئیس اداره سوم سرویس مخفی ترسناک ایران که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور (Organization for the information and protection of the country) یا بهزبان سادهتر ساواک شناخته میشود. این سازمان بهعنوان چشمها و گوشهای شاه در ایران عمل میکردهاند. مأموران ساواک از طرف آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا CIA، سازمان MI6 انگلستان و سازمان موساد اسرائیل از تمام امکانات و آموزشهای اطلاعاتی مانند شوک الکتریکی، اقدامات ضداطلاعاتی و شکنجه بهعنوان دوست داشتنیترین روش ثابتی برخوردار بودهاند.
وقتی به فامیلی او یعنی «ثابتی» نگاه میاندازیم متوجه میشویم که او یک یهودی ایرانی بوده است. او نهتنها نماینده شاه در زندان عبرت (که توسط حکومت نازیها در سال 1937 تأسیس شده) بوده است بلکه میتوان او را حقوقبگیر موساد و سیآیای هم دانست.
عکس سمت چپ پلاک موزه عبرت 6000 متری را نمایش میدهد که ثابتی تجارت سادیسمی خود را آنجا برقرار کرده بود. بازداشتشدگان به این زندان آورده میشدند مانند رهبر کنونی ایران علی خامنهای که روی سرش کیسهای را گذاشته بودند که مسیر را نبیند و در مقابل سکوی جلوی در به زمین بخورد. استفاده از کیسههای سیاه امری عادی در برنامههای CIA بوده است.
بعد از دستگیری و شکنجه محمد مصدق بهعنوان نخست وزیر در عملیات کودتای آژاکس در سال 1953، ثابتی در سال 1978 توجه خودش را به گروه ناآرام روحانیون مسلمان شیعه که در مقابل رژیم دیکتاتوری روزافزون شاه میایستادند، جلب کرد. شاه به ثابتی دستور داد که تعداد زیادی از پیروان آیتالله خمینی را برای پرسش دستگیر کنند و به زندان بیاورند در حالی که خمینی در پاریس تبعید بود. یکی از آن دستگیر شدگان علی حسینی خامنهای رهبر کنونی انقلاب اسلامی ایران بوده است. در حالی که خامنهای در این زندان دستگیر شده بود اما بر اساس اطلاعاتی که ساواک ارائه داده است او شکنجه نشده اما اینچنین چیزی را نمیتوانیم برای صدها نفری که توسط مردان ثابتی به زندان آورده شده بودند نیز بگوییم.
بسیاری از زندانیان ضربات زیادی را از پا، صورت و بدنشان دریاقت کردهاند. آنها کاری میکردند که ناخن آن زندانیان را بکشند. بارها سرشان در حوض وسط زندان فرو میرفت. بهصورت عمودی و بهعکس آویزان میشدند و ضربات بسیاری را قبول کردند. بارها با فشار به آنها حمله قلبی بهخاطر فضای استرس ایجاد شده، و همچنین سوزانده شدن بدن با سیگار یا وسایل دیگر. همچنین برای آنها از شوک الکتریکی برای نقاطی مانند انگشتان، پاها و نقاط دیگری از بدن استفاده میکردند. ماشینی که برای شوک الکتریکی استفاده میشد که اسم آن آپولو بود یک صندلی سیاه آهنی با یک کلاه آهنی سیاه برای شوک بود که ساخته و صادر شده از اسرائیل به ایران بوده است.
تصویر بالا متعلق به پرویز ثابتی شکنجهگر شاه ایران است. او اکنون در اورلاندو بهعنوان یک سهملیتی ایرانی، اسرائیل و آمریکایی زندگی میکند. ثابتی قطعاً از گاردهای سطح پایین نازیها نیز بدتر است در حالی که هیچگاه از آمریکا دیپورت نشده است. بنابراین چرا ثابتی هنوز در آمریکا است و در ایران نیست که پاسخگوی جنایتهای ضدبشری خود باشد؟
دستگاه آپولو که یک صندلی شوک الکتریکی است در تصویر سمت چپ دیده میشود. در تصویر سمت راست نیز ثابتی نفر دوم از سمت چپ است که کنار دیگر مسئولان ساواک ایستاده است.
در عکس سمت چپ کشتهشدگان ساواک به دست ثابتی و همکارانش دیده میشود که در ورودی زندان عبرت قرار داده شده است. عکس سمت راست هم متعلق به زندانی است که رهبر کنونی ایران در آن قرار داشته است.
ثابتی ایران را بعد از انقلاب اسلامی سال 1979 ترک کرده و از آن به بعد بهعنوان افسر موساد فعالیت خود را در اسرائیل و بعد از آن در فلوریدا ادامه داد.
اکنون ثابتی در اورلاندو زندگی میکند در حالی که ساختمان او بهعنوان کمپانی Paris Enterprises شناخته میشود. این ساختمان با جعبه پستی شماره 536401 در اورلاندو شناخته میشوند و همچنین این دفتر در اورلاندو، واحد 505، خیابان رابینسون شرقی شماره 401 قرار دارد.
با توجه به سوابق ثبتشده در ایالت فلوریدا، مسئول این کمپانی بهنام فرانک م. ثبت شده است و آدرس آن به این شرح ثبت شده است: Townsend, Esq. of 520 W. Emmett Street, Kissimmee, FL 32741.
میان اعضای این شرکت نام پردیس ثابتی نیز قرار دارد. پردیس ثابتی خواهر پرویز ثابتی است که در ژنتیک تکاملی در دانشگاه هاروارد و در تخصص ژنوم انسان فعالیت میکند. همچنین او در راستای انتقال ویروس ابولا از مخزن ژنتیک حیوانات به انسانها فعالیت کرده است.
خواهر دیگر پرویز، پریسا ثابتی است که بهعنوان مدیر بنیاد ویلیام ج. کلینتون فعالیت میکند. با توجه به اطلاعات منتشر شده در روزنامه The New York Times در سال 2009 پریسا با Ted Zagat جانشین رئیس franchise development و عضو استراتژیک مجموعه Spanish-language Univision Communications و پسر مؤسس شرکت بررسیهای موردی رستورانها و هتلهای زاگات ازدواج کرده است. عروسی آنها با حضور Cantor Debbi Ballard برگزار شده است. پریسا همچنین بهعنوان کسی محسوب میشود که همراه با خواهر خودش در مسئله ویروس ابولا مؤسسه Paris Enterprises دخالت داشته و ارتباط داشته است.
نسرین غفارپور نیز که رئیس شرکت Paradise Eighty و معاون رئیس شرکت Florida Renaissance است نیز نامش بهعنوان معاون شرکت Paris Enterprises ثبت شده است. آدرس او نیز در اورلاندو، خیابان Vineland، شماره 5391 قرار دارد.
ما نفس خودمان را برای دیدار مرکز Simon Wiesenthal با این افراد حبس نمیکنیم یا به دنبالکنندگان جنایتکاران جنگی اداره عدالت که این آدرسها را ببینند پولی پرداخت نمیکنیم.
بروزرسانی: البته وین مدسن برای دیدن این مکانها و کشف مقاومت مخفی آنها پول میدهد.
تصویر سمت چپ آدرس پرویز ثابتی در اورلاندو، رابینسون شرقی، شماره 401 دیده میشود. این یک آپارتمان مسکونی است. آپارتمان خصوصی غفارپور نیز در Vineland، شماره 4391 قرار دارد که در تصویر سمت راست دیده میشود.
پرویز ثابتی یکی از مصاحبهشوندگان تلویزیون صدای آمریکا و برنامه افق در این شبکه است.
حوض آب وسط زندان که در تصویر چپ قرار دارد برای این بود که سر زندانیان را در آب فرو میبردند تا اینکه بتوانند آنها را مجبور به حرفزدن کنند. در تصویر راست هم ساخت زندان نمایش داده شده است که میلههای فلزی آن برای بسته شدن زندانیان به آن استفاده میشده است و شیوه طراحی آن بهشکلی بوده است که صدای زندانیان به بیرون زندان نمیرفته است.
در بالا، تصویر سمت چپ، عکس بیرحمترین شکنجهگر زندان عبرت را میبینید. در همان تصویر پسر شاه را میبینید که هماکنون ساکن کالیفرنیا و مریلند است. او خود را شاهنشاه جدید ایران میداند در حالی که نومحافظهکاران و سیا از وی حمایت میکنند تا اینکه روزی پادشاه ایران شود. در تصویر سمت راست مشخص است که در این زندان اگر آقای سبیلو از پاسخهای زندانی خوشش نمیآمد، زندانی به میلهها وصل میشد و با باتوم مورد ضربوشتم واقع میشد. بعد از انقلاب این آقای سبیلو بهکمک MI6 به انگلستان فرار میکند و گفته میشود که در همانجا نیز خودکشی کرده است.
مورد پرویز ثابتی تنها یکی از مواردی است که در کنفرانس افق نو تهران که نویسنده در آن حضور داشته است بررسی شده است. سازمانهای صهیونیستی و رسانهها کنفرانس را با لقبهایی مانند «نظریه پردازان توطئه» و «نفیکنندگان هولوکاست» معرفی کردهاند.
البته این بسیار شگفتانگیز است که اتحادیه ضدافترا (Anti-Defamation League) و رسانههای تابع آنها هیچگاه به آمریکا نگفتهاند که ثابتی را بهخاطر اقدامات غیرانسانی از آمریکا دیپورت کنند. یا شاید این دیپورتها در آمریکا فقط برای آنانی قرار داده شده است که در مقابل جنایتهای ضد حقوق بشری یهودیان ایستادهاند؟
ادعاهایی که از جانب صنعت هولوکاست صهیونیسم مطرح میشود که هر از چند گاهی میگویند که یک افسر نازی را پیدا کردهاند در اصل چیزی بهجز تظاهر با صدای بلند نیست.
سر شکنجه گر ساواک به نام ابروکمانی
چندی قبل در تجمع نیروهای ضدانقلاب در لس آنجلس آمریکا، تصویری منتشر شد که همچنان محل بحث و تحلیل و حتی واکنش کاربران شبکههای اجتماعی است. پرویز ثابتی شکنجهگر معروف ساواک و رئیس اداره سوم دستگاه امنیتی رژیم پهلوی همراه با خانواده اش به عنوان "دموکراسیخواه" و با شعار "آزادی" مردم ایران در این تجمع ضد ایرانی شرکت کرده بودند. البته طنز و تناقض ماجرای حضور پرویز ثابتی در تجمع لس آنجلس به حدی است که نیاز به توضیح بیشتر ندارد. باید پی به این راز برد
چرا سازمان سیا از یک ساواکی تاریخ مصرف گذشته رونمایی کرده است؟ شکنجه گر معروف دموکراسی خواه شده!
به همین مناسبت نگاهی به زندگی و زمانه «پرویز ثابتی»، نماد سرکوب و اختناق در دوران پهلوی دوم خواهیم داشت.
"من همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده ام و هیچ وقت خودم نه شکنجه دیده ام و نه بازجویی کرده ام."(پرویز ثابتی، «در دامگه حادثه»)
«پرویز ثابتی» مشهورترین مدیر اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی)، فرزند حسین در ۱۳۱۵ش. و در خانوادهای بهایی در بخش سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای حسینیه و شاهپسند سنگسر گذراند و دوران متوسطه را در مدرسه فیروز بهرام تهران طی کرد. در سال ۱۳۳۷ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته قضایی مدرک کارشناسی گرفت. در همین سال به استخدام ساواک درآمد و در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره یکم اداره کل سوم ساواک منصوب شد؛ در ۱۳۴۹ معاون دوم اداره کل سوم ساواک شد. پرویز ثابتی در اوج سرکوبهای ساواک در ۱۳۵۲ به جای ناصر مقدم رئیس اداره کل سوم ساواک شد و این سمت را تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی عهدهدار بود. پرویز ثابتی در بدو استخدام در ساواک که در بهمن ۱۳۳۷ و توسط مدیرکل وقت اداره کل ششم ساواک، ضرابی، معرفی شده بود
او در شرح حالی که برای استخدام در ساواک نوشت، دوران کودکی و خانواده خود را چنینی شرح داد:
"... از بدو تولد تا تاریخ مهرماه ۱۳۲۸ در سنگسر از بخشهای سمنان در محلهای به نام تپهسر سکونت داشتهام و از تاریخ مهر ۱۳۲۸ برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشتهام و از مهر ۱۳۳۱ خانوادهام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گردیدند تا اسفندماه ۱۳۳۴ و از اوایل ۱۳۳۵ پدرم بعد از تهیه منزل ما نیز به آنجا عزیمت نمودیم. در مدرسه صابر در آسیاب دولاب تهران به شغل آموزگاری از سال ۲۶ مشغول شدهام و در ایام فراغت و دوران تحصیل با پدرم در امور حشمداری و تجارت در تهران کمک کردهام. دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاهپسند سنگسر از سال ۱۳۲۲ الی ۱۳۲۸ و دوران دبیرستان در فیروز فهرام و تهران از ۱۳۲۸ الی ۱۳۳۴ و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از ۱۳۳۴ الی ۱۳۳۷ مشغول به تحصیل بودهام و در خردادماه ۱۳۳۷ نائل به اخذ لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق شدهام و به زبان انگلیسی تسلط دارم و در امور قضایی و اداری و اقتصادی و سیاسی نیز تحصیل نموده و مطالعه دارم و دارای چهار برادر... و یک خواهر... هستم. بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی میزیستهام و پدر و مادرم بهایی بودهاند[،] لکن از زمان بلوغ و بلکه از ابتدای تحصیلات دوره متوسطه مسلمان بوده و هستم و به علت کفیل خرج بودن از تاریخ ۲۴/۱۰/۳۷ الی ۲۴/۱۰/۳۸ از خدمت معاف شدهام و این برگ برای سالهای بعد نیز تمدید خواهد شد. رسالة پایان تحصیلات دانشکده حقوق راجع به کسانی که مجازات نمیشوند، یعنی صغار و مجانین بوده است. همانطور که مشاهده میشود بنده از اهالی سنگسر هستم و سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاهدوست و وطنپرست است. رستاخیز اهالی سنگسر در قیام ملی ۲۸ مرداد دلیل بر این ادعاست. به طریق اولویت اینجانب نیز فردی شاهدوست و وطنپرست میباشم."
ثابتی از جمله کسانی بود که در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل اعزام شد و به احتمال قوی در همان مأموریت در پیوند تنگاتنگ با موساد قرار گرفت. او که در اوایل دهه ۱۳۵۰ به عنوان «سخنگوی ساواک» و « مقام امنیتی» شهرت یافت، گرداننده اصلی سازمان ساواک به شمار می آمد و با ارتباطاتی که با «موساد» و عوامل این سازمان در ایران داشت حتی در امور مربوط به نمایندگیهای ساواک در خارج از کشور نیز، که خارج از حدود اختیارات او بود مداخله می کرد. اطلاعات وی به ویژه در مورد فعالیت گروههای مبارز خارج از کشور، ساواک را در مبارزه با کنفدراسیون و سایر گروههای مخالف رژیم یاری داد.
وی که دوره جنگها و عملیات ضد پارتیزانی و ضد چریکی دیده بود، با تجهیزات و امکانات گسترده، گروهی را که در اسرائیل و دیکتاتوریهای نظامی آمریکای لاتین دوره دیده بودند برای مبارزه با چریک های مارکسیست مسلح در سیاهکل گیلان به محاصره جنگل فرستاد.
در پی دستور محمدرضا شاه، کمیته مشترک ضد خرابکاری (ساواک - شهربانی) در تاریخ چهارم بهمن ماه ۱۳۵۰ تأسیس گردید که در این کمیته در واقع شهربانی نقش «اداره ویژه» اسکاتلندیارد را ایفا میکرد و ساواک نقش «ام. آی. ۵» را داشت. کمیته مشترک در محل اداره اطلاعات شهربانی تشکیل شد و بعدها در شهرستانها نیز شعبههایی که تحت نظر مرکز فعالیت مینمودند، راهاندازی گردید. کمیته مشترک با ۳۷۵پست سازمانی که ۱۱۱ پست آن متعلق به ساواک و ۲۶۴ پست دیگر به شهربانی اختصاص یافت، فعالیت خود را آغاز مینماید. اولین رئیس کمیته مشترک سپهبد جعفرقلی صدری رئیس شهربانی وقت و رئیس ستاد آن پرویز ثابتی از مقامات ساواک تعیین میگردد و نمایندگانی از ارتش و ژاندارمری به منظور هماهنگی در این ترکیب قرار میگیرند.
ثابتی در سال ۱۳۵۲ توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم (امنیت داخلی)تعیین و عملاً همه کاره ساواک شد.
گزارشهایی که از طریق نصیری به شاه داده می شد، عمدتاً از طرف ثابتی و حلقهی او تنظیم می گردید. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک درباره هر کس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس می شد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. حتی فعالیتهای اعضای خاندان سلطنت هم از این گونه نظارت و گزارشها مصون نبودند، گاه حتی گزارشهای ثابتی در مورد فعالیتهای غیرقانونی اعضای خاندان سلطنت خشم شاه را برمی انگیخت. منابع اطلاعاتی او علاوه بر مأمورین ساواک و هزاران « منبع خبری» که در تمام سازمانهای دولتی و بخش خصوص داشت، عوامل جاسوسی اسرائیل (موساد) در ایران و افرادی از قبیل منوچهر آزمون، داریوش و هدایت الله اسلامی نیا بودند که مستقیماً با او تماس داشتند و اخبار و اطلاعات دست اولی را از دستگاههای دولتی و بخش خصوصی و بازار و محافل روحانی در اختیار او می گذاشتند.
ثابتی از زمره دوستان نزدیک هویدا بود و در ملاقاتهایی که هر چهارشنبه شب با وی داشت اطلاعاتی را در اختیار وی قرار می داد که بی گمان یکی از ابزار تثبیت و تداوم قدرت هویدا بود. در هر ارزیابی از موقعیت هویدا نام وی به میان می آید زیرا در تمام دوران زندگی روابط نزدیک با همکیش بهایی خود داشته است.
علت مشهور شدن ثابتی
دو ماه پس از واقعه سیاهکل، پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم ساواک، در کنفرانس مطبوعاتی که از او با عنوان «یک مقام امنیتی» یاد شد، به شرح این ماجرا، ریشههای آن، اقدامات پیشین گروه چریکهای فدایی خلق و چگونگی برخورد ساواک با آن پرداخت. در این نشست خبری که ۱۵ فروردین ۱۳۵۰ با حضور خبرنگاران خبرگزاریهای داخلی و خارجی، روزنامهها و رادیو و تلویزیون برگزار شد، این مقام امنیتی «اسرار واقعه سیاهکل» را فاش کرد که در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ رخ داد. در آن واقعه، یک گروه چریکی مارکسیست که از شاگردان «بیژن جزنی» بودند به یک پاسگاه ژاندارمری حمله کردند و بعد در پی بسیج نیروهای امنیتی به منطقه تقریبا همه آن ها کشته و دستگیر شدند. این گروه مارکسیست، پایه گذار گروهی موسوم به «چریک های فدایی خلق» شدند.
به هر حال حضور ثابتی در این برنامه تلویزیونی که به صلاحدید شخص شاه انجام گرفت، و نامی که برای اشاره به او استفاده شد(«مقام امنیتی») در افکار عمومی ایرانی ها ماندگار شد و دیری نگذشت که نام او به مظهر رعب و سرکوب ساواک تبدیل شد. البته گروه های مسلح چپ در میان خود، او را با یک اسم مستعار دیگر می شناختند: ابرو کمانی
البته این تنها حضور «ابروکمانی» بر صفحه تلویزیون نبود و او چندبار دیگر به عنوان «مقام امنیتی» و در واقع سخنگو و «ویترین» ساواک به تلویزیون رفت. یکی از فیلم هایی که از حضور او در تلویزیون ملی آن زمان در اینترنت موجود است، یک جلسه مطبوعاتی است که در آن «مسعود بهنود»، روزنامه نگار سوگلی هویدا از مقام امنیتی درباره گزارش تایمز لندن می پرسد که مدعی شده بود، ساواک دارای «۵ میلیون»! کارمند است. ثابتی در پاسخ به این پرسش گفت:
"بنده تصور نمیکنم که سازمانهای امنیتی آمریکا و شوروی هم این تعداد مأمور در اختیار داشته باشند. این رقم برای من تعجبآور و مسخره بود. ما دو نوع مأمور داریم. یک دسته کارمندان رسمی سازمان امنیت که مثل بقیه کارمندان رتبه شغلی و حقوق میگیرند و دسته دیگر که تعدادشان بیشتر است اما در استخدام رسمی ما نیستند و ممکن است برخیشان کارمند دولت هم باشند."
«حسین فردوست»، دوست صمیمی و محرم محمدرضا پهلوی که به نوعی بنیانگذار ساواک بود، نقشی پررنگ در ارتقاء ثابتی داشت. فردوست درباره نقش این برنامه های تلویزیونی در صعود جایگاه ثابتی گفت:
"در این نمایشهای تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت میکرد و همه را تحتتأثیر قرار میداد؛ به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. دعوتها از او در خانه رجال شروع شد و ثابتی در چندین میهمانی از من خواهش کرد شرکت کنم که شرکت نمودم. در این میهمانیها خانمهای زیبا چندینهزار تومان هزینه آرایش خود میکردند تا موردپسند «مقام امنیتی» واقع شوند و دور او را میگرفتند و خود را معرفی میکردند و کارت و آدرس میدادند. من چند بار به چند خانم که میل داشتم صحبت کنم، نزدیک شدم و هرچه گفتم «من فردوست هستم» بیفایده بود! همه «مقام امنیتی» را میخواستند و فردوست و امثال فردوست برایشان مهم نبود! این عنوان «مقام امنیتی» تا انقلاب روی ثابتی ماند و همهجا به پذیرایی از او افتخار میکردند."
ثابتی در مصاحبه با عرفان قانعی فرد درباره ارتقاء خود در ساواک چنین گفت:
" پس از سه ماه از آغاز خدمتم در ساواک، به علت گزارش های تحلیلی ام راجع به مسائل سیاسی جاری کشور به ریاست بخش بررسی های سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم. از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک و شخص پادشاه توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان ها و گروه های مخالف و برانداز امکان پذیر نیست. در طول دوران خدمتم در ساواک از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش های مستند ارائه دادم و چندین بار برای تهیه این گزارش ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتم. تا آنجا که در سال ۱۳۵۰ اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که به آنان وارد می کردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم."
فردوست میل به خودنمایی و البته ظاهر خوش خط و خال ثابتی را در ترفیع او بسیار موثر می دانست:
" زمانی که قائممقام ساواک شدم، ثابتی یک جوان کمتر از سی سال بود و شغل او ریاست بخش مربوط به احزاب پنهانی بود. او را ندیدم تا زمانی که مقدم را به جای مصطفی امجدی مدیرکل سوم کردم...، برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقامپرست و متظاهر است. دارای هوش خوب - و نه بیشتر- است ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی بهشمار میرفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر، خود را بیش از آن چیزی که بود نشان میداد. این رفتار قطعا در من اثری نداشت ولی در دیگران مانند مقدم و نصیری مسلما بیاثر نبود. دروغ و راست را مخلوط میکرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را دو، سه برابر واقع جلوه دهد. آرام و مسلط بر اعصاب خود بود. ساختمان فکریاش طوری بود که همیشه به او خوش میگذشت. از خود انتقاد نمیکرد و راضی و خیلی راضی از خود بود...، ثابتی به هیچوجه نمیتوانست اعتماد مرا جلب کند و به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی میخورد. هیچوقت میل نداشتم مرئوس مستقیمی مانند ثابتی داشته باشم."
فردوست درباره جاه طلبی بسیار بالای ثابتی و علاقه او به در چشم بودن و بروز بیرونی(رخلاف بیشتر مقامات امنیتی) نیز اظهارات جالبی کرده است:
"من که جاهطلبی ثابتی را میدیدم، خواستم که او را در کار سیاسی مشغول کنم لذا از هویدا خواستم که یک پست وزارت به ثابتی بدهد. او مطابق طبع هویدا هم بود. زمانی که مسئله را به ثابتی گفتم از خوشحالی باور نمیکرد. هویدا، ثابتی را خواست و وزارت را به او پیشنهاد کرد و او اجازه فکرکردن درباره نوع وزارتخانه خواست. در همین احوال منوچهر آزمون (کارمند ساواک) معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اوقاف شد. این مسئله به ثابتی برخورد و از وزارت منصرف شد. او بعدا به من گفت: «وقتی آزمون که در ساواک چندین رده از من پایینتر بود، معاون نخستوزیر شود، دیگر وزارت چه افتخاری دارد؟!» من گفتم: پس صبر کن تا نخستوزیر شوی! این حرف در او اثر کرد و باورش شد و تا زمان انقلاب این مسئله در ذهنش بود."
از سال ۴۹ که به معاونت اداره کل سوم ساواک(اداره امنیت داخلی) و در واقع ستون ساواک، رسید، نقشی اساسی در حکومت پیدا کرد، چرا که تقریبا هر شغلی قابل توجهی در کشور، از وزارت تا نمایندگی تا استادی دانشگاه، وابسته به استعلامی بود که از اداره کل سوم گرفته می شد. ثابتی به لحاظ امنیتی هم سرکوب گروه های مسلح چپ و مذهبی را در کارنامه داشت، به طوری که در سال ۵۵ تقریبا همه گروه های مسلح رژیم یا متلاشی شده، و یا به گروه های چندنفره پنهان محدود شده بودند.
جنایت ساواک بر تپه های اوین
یکی از جنایات مهم دوران سیطره ثابتی بر ساواک به ۳۰ فروردین سال ۵۴ بازمی گردد. در این روز، ۹ تن از سران گروه های چپ(فدایی خلق و مجاهدین خلق) بدون محاکمه در جریان انتقال از زندان اوین توسط ساواک تیرباران شدند.
«بیژن جزنی» از رهبران چریکهای فدایی، همراه با ششنفر دیگر از چریکهای فدایی خلق به نامهای «حسن ضیا ظریفی»، «احمد جلیلی افشار»، «مشعوف کلانتری»، «عزیز سرمدی»، «محمد چوپانزاده» و «عباس سورکی» به همراه «مصطفی جوان خوشدل» و «کاظم ذوالانوار» دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپههای اطراف زندان «اوین» به آمریت شخص شاه و کارگزاری ثابتی، در اطراف قریه اوین با چشمان و دستان بسته تیرباران شدند.
یکی از مهم ترین روایت ها که بر نقش ثابتی در این جنایت صحه می گذارد، شرح «بهمن نادری پور»(معروف به تهرانی)، از شکنجهگران معروف ساواک، در دادگاه انقلاب در سال ۵۸ است. تهرانی در دادگاه در شرح ان واقعه گفت:
"زندانیان را از زندان تحویل گرفتند. ما هم در قهوهخانه نزدیک زندان اوین به انتظار ایستادیم. پس از تحویل آمدند و از طریق جادهای که از داخل قریه اوین میگذشت به بالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم. در آنجا زندانیان را - درحالی که دستها و چشمهایشان بسته بود - از مینیبوس پیاده کردند و همه را در یک ردیف روی زمین نشاندند. پس از اینکه روی زمین نشستند، «عطارپور» (بازجوی ساواک) یک قدم جلوتر آمد و شروع به سخنرانی کرد. گفت: همانطور که دوستان و رفقای شما همکاران و رفقای ما را در دادگاههای خودشان به مرگ محکوم کردند و آنها را کشتند، ما هم تصمیم گرفتیم شما را که رهبران فکری آنها هستید و با آنها از داخل زندان ارتباط دارید، مورد تهاجم قرار بدهیم و شما را اعدام کنیم و از بین ببریم. این حرف مورد اعتراض بیژن جزنی و چند نفر دیگر واقع شد. ولی نمیدانم عطارپور نفر اولی بود یا سرهنگ وزیری (رییس وقت زندان «اوین») که با یک مسلسل که آورده بود، رگبار را به روی آنها خالی کرد."
ثابتی اما در کتاب خاطرات شفاهی خود موسوم به «در دامگه حادثه»، مثل بسیاری از دروغ هایی که در آن کتاب رفته است، مدعی است که زندانیان در هنگام فرار از ون انتقال زندانی به رگبار بسته شدند:
" پس از اینکه محمدتقی شهرام و سعادتی از زندان ساری و ربابه عباسزاده (اشرف دهقانی) از زندان قصر فرار کردند، بیژن جزنی و دوستان وی درصدد برآمدند با فرار از زندان، از خود قهرمانسازی کنند. آنها در زندان قصر، بسیار به موفقیت نزدیک شده بودند و در لحظه آخر، ماموران شهربانی، توانسته بودند که نقشه آنها را خنثی کنند. سرهنگ عباس وزیری، معاون اداره کل چهارم ساواک که مسوولیت زندان اوین با آن اداره بود، به من تلفن کرد و گفت: «ماموران قصد داشتهاند، تعدادی از زندانیان را از زندان اوین به زندان دیگری منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی، زندانیان که در یک ون قرار گرفته و کامیونی از سربازان پشتسر آنها حرکت میکرده، با بریدن دستبند از «ون» خارج و قصد فرار داشتهاند که راننده و یک مامور برای تعقیب به همراه آنها از ون خارج شده، لذا ماموران همراه به طرف آنها تیراندازی و ۹ نفر از زندانیان کشته و مامور همراه راننده نیز، تیر خورده و زخمی شده است."
این دروغ بزرگ ثابتی که ۹ زندانی مهم برای رژیم، با دستان و چشمان بسته، چگونه توانستند همگی دستبند خود را ببرند و همزمان در بیابان های آن موقع اطراف اوین پا به فرار بگذارند، خود به اندازه کافی مضحک است. جدای از این که روایت های دیگر از زندانیان سیاسی و برخی عوامل رژیم شاه از زوایای مختلف این جنیات ساواک را افشاء کرده است.
البته برای کسی که در اوج وقاحت مدعی می شود که نهایت شکنجه در ذهن نعمت الله نصیری(رییس ساواک) این بود که به زندانیان «چلوکباب با دوغ» بدهند و بعد اجازه خواب به او ندهند، جعل چنین دروغهایی نه تنها بعید نیست، که بسیار محتمل است.
مثلا ثابتی در همان دامگه حادثه مدعی شده است:
" با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آنچه در توان داشتم از آن جلوگیری میکردم. هیچگاه ندیدم فردی مورد شکنجه قرار گیرد. موقعی که از سرپرستان بازجویی سؤال میکردم غالبا جواب این بود که زندانی با مأموران به زدوخورد پرداخته و مجروح شده است!"
این در حالی است که عمده زندانیانی که نسبت به انتشار کتاب خاطرات ثابتی واکنش نشان دادند، بر نقش مستقیم او در شکنجه زندانیان صحه گذاشته اند. مثلا «نصرت الله تاجیک»، از زندنیان سیاسی قبل از انقلاب دعاوی خنده دار ثابتی را چنینی زیر سوال برده است:
" در بازداشت سال٥٢-٥٣ چون در زندان اوین بودم او را ندیده بودم و همچون سایرین وی را به نام مقام امنیتی میشناختم تا اینکه در دستگیری سوم در کمیته مشترک ضد خرابکاری در میان شکنجه و بازجوییها او را که میان بازجویان، «آقا» نامیده میشد دیدم. در دو نوبت توسط رسولی و ثابتی مورد سؤالوجواب و شکنجه قرار گرفتم که نسخههای بازجویی من به احتمال زیاد موجود است."
ثابتی، عامل اعدام نشدن رجوی
پرویز ثابتی طبق صفحه ۲۸۲ کتاب خاطرات خود، کاظم رجوی، برادر بزرگ تر مسعود را با حقوق ماهی ۱۰۰۰ فرانک به مأمور ساواک تبدیل می کند. در سال ۱۳۵۰ که در پی ضربه شهریورماه ساواک به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، اعضای سازمان دستگیر و به اعدام محکوم می شوند، کاظم رجوی با ثابتی تماس می گیرد تا برادر خود (مسعود رجوی) را نجات دهد. ثابتی در این زمینه می گوید:
"من یک گزارشی درست کردم که برادرش برای ساواک این کارها و خدمات را کرده و مسعود رجوی را یک درجه تخفیف بدهیم، شاه هم موافقت کرد و یک درجه تخفیف داده شد و مسعود رجوی اعدام نشد."
فرار حمید اشرف از تور ثابتی
حمید اشرف، رهبر گروه مارکسیست مسلح چریک های فدایی خلق، در سالهای ۵۴ و ۵۵ از اهداف اصلی تعقیب شهربانی و ساواک بود.
اشرف ان قدر برای شاه اهمیت داشت که تقریبا بعد از هر گزارش «شرف عرضی» نصیری و ثابتی به او، از آن ها درباره دستگیری حمید اشرف می پرسید:
"هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر و یا در درگیری ها کشته می شدند، شاه می پرسید با حمید اشرف چه کرده اید."
در عملیات ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۵ علیه خانه های تیمی سازمان چریک های فدایی خلق، حمید اشرف دوباره موفق به فرار می شود و بار دوم از دو حلقه محاصره نیروهای امنیتی می گریزد. ثابتی می گوید:
"گزارش واقعه را با ذکر این که حمید اشرف، توانسته است از هر دو محاصره فرار کند، برای شاه فرستادم. چند روز بعد، از دفتر ویژه ی اطلاعات خبر دادند که گزارشی به عرض اعلیحضرت رسیده است که مأمورین واحد اجرایی کمیته ی مشترک ضد خرابکاری که عمدتا پرسنل شهربانی بودند، آموزش لازم را برای محاصره ی خانه های امن و مقابله ی با گروه های تروریستی ندارند و اعلیحضرت دستور داده اند، دفتر ویژه طی یک بازرسی وسیع، نواقص کار را یافته و گزارش کند "
در نهایت حمید اشرف و ده تن دیگر از اعضای سازمان در تیر ماه ۱۳۵۵ بعد از ساعت های درگیری به دست نیروهای ساواک کشته می شوند. کشتن حمید اشرف و متلاشی کردن مرکزیت چریک های فدایی، یکی از بزرگ ترین دستاوردهای امنیتی ثابتی برای رژیم شاه بود.
پیش بینی انقلاب توسط ثابتی
ثابتی در خاطرات شفاهی خود مدعی شد که دو سال پیش از پیروزی انقلاب، وقوع ان را پیش بینی کرده و ان را با شاه مطرح کرده بود و البته انتظار از او به عنوان مسوول اصلی تشکیلات اطلاعاتی شاه نیز همین بود. او می گوید که گزارشی مفصل را در آذر ۵۵ برای شاه نوشت و از طریق رییس وقت ساواک، نصیری، نزد شاه فرستاد:
"موقعی که کارتر در آمریکا داشت برای ریاست جمهوری فعالیت می کرد مطالبی را علیه شاه گفته بود. نتیجتا در داخل، مخالفین رژیم بسیج شده بودند و فکر می کردند که الان دوباره فرصتی پیش می آید که بتوانند کارهایی بکنند. زمانی که کارتر انتخاب شد ولی هنوز به دفترش نرفته بود، یعنی در آذر ۱۳۵۵، من بوسیله (ارتشبد نعمت الله) نصیری (سومین رئیس ساواک) یک گزارشی برای اعلیحضرت فرستادم و گفتم به نظر می آید که سناریوی سال ۱۳۳۹ و ۴۰ یعنی دوره ۱۹۶۰ و ۶۱ در دوره کندی دوباره دارد تکرار می شود و مخالفین به این نتیجه رسیده اند که حالا کارتر اعلیحضرت و ایران را تحت فشار قرار می دهد و فرصتی پیش می آید که اینها بتوانند خود را به صحنه بیاورند و به اصطلاح ایشان را به چالش بکشند."
او در این گزارش با اشاره به افزایش قابل توجه جمعیت دانشجویان و افزایش ۴ برابری جمعیت پایتخت، شکل گیری واحدهای کارگری بزرگ در تهران و اطراف آن، پیدایش گروه های مسلح جدیدی و کارآزموده شدن عناصر مسلح ضدرژیم در زندانها به شاه یادآور شد که اوضاع با زمان کندی و شکل گیری ماجرای ۱۵ خرداد ۴۲ متفاوت است. گرچه ثابتی در این تحلیل خود به عنصر اصلی، یعنی رهبری مقتدرانه و مرشدیت معنوی حضرت امام در هدایت خیزش مردمی علیه رژیم شاه، وزن چندانی نمی دهد و این اشتباه بزرگ او و سایر کارگزاران رژیم شاه و حامیان خارجی آن ها بود. به هر حال، ارسال همین گزارش هم ظاهرا باعث خشم شدید شاه می شود که در سال ۵۵ خود را در اوج قدرت و اقتدار تصور می کرد:
" این گزارش را دادم نصیری برد برای اعلیحضرت. اعلیحضرت هم از دست من عصبانی شد که این ثابتی باز چیزهای منفی را سرهم کرده و هیچ پیشرفت های مملکت را ندیده، به اصلاحات ارضی اشاره نکرده، سهیم شدن کارگران در سهام کارخانجات را ندیده، ارتش ما از ۱۵۰ هزار نفر شده ۶۰۰ هزار نفر را ندیده، ساواک و شهربانی را ندیده و همه سیاه ها را سرهم کرده و می گوید اوضاع خراب می شود. نخیر هیچ چیز نخواهد شد و شما کار خودتان را بکنید. این اولین گزارش است در آذر ۱۳۵۵. اعلیحضرت فکر می کرد مثل همان بحرانی که در دوره کندی پیش آمد و توانست طوری اداره کند تا طوفان از سر بگذرد، این بار هم می تواند اداره کند. این بار اما، -البته ما که آن موقع نمی دانستیم- ولی به هر حال ایشان مریض بود و نمی توانست قاطعانه تصمیم بگیرد و به هر حال مملکت به مرحله ای رسید که دیگر کنترل از دست خارج شد."
مقاله رشیدی مطلق
حضرت امام به مناسبت چهلمین روز درگذشت فرزندش - مصطفی خمینی - بیانیه هایی منتشر کرده و در آنها از فجایع و مظالم شاه سخن می گوید. شاه با دیدن آن ها به شدت عصبانی شده و به نصیری - رئیس ساواک - می گوید:
"این مرد عقب مانده و عامل اجنبی، جسارت را از حد گذرانده است، دستور بدهید دو مقاله تهیه و در آنها به سوابق خانوادگی او که به وسیله ی انگلیسی ها از هندوستان به ایران، آورده شده اند و مخالفت او با اصلاحات ارضی و حقوق زنان و برنامه های اصلاحی مملکت، تهیه و در شرفیابی بعدی بیاورید تا ملاحظه و دستور چاپ آنها در مطبوعات داده شود "
نصیری به ثابتی می گوید اعلیحضرت به ما دستور داده اند و شما این دو مقاله را تهیه کنید. ثابتی مطابق دستور شاه عمل می کند. اما شاه همین دستور را به هویدا که در آن زمان وزیر دربار بود می دهد. هویدا هم این امر را به فرهاد نیکخواه محول کرده و او نیز به فردی به نام شعبانی می گوید تا مقاله را بنویسد. آن مقاله را شاه می پسندد و به دستور او در روزنامه ی اطلاعات به نام مستعار رشیدی مطلق منتشر می شود. اقدامی که به باور بسیاری از مورخان، یکی از نقاط عطف تبدیل جنبش انقلابی مردم ایران به یک قیام سراسری شد.
ماجرای فهرست «۱۵۰۰ نفره» انقلابیون
در خردادماه ۵۷، زمانی که دولت جمشید آموزگار(فراماسون معروف و عامل مارکدار ایالات متحده) کم کم سررشته کنترل اوضاع کشور را در برابر انقلابیون از دست می داد، ارتشبد نعمت الله نصیری و بالتبع، پرویز ثابتی که مهره مورد وثوق او بود، از چشم شاه افتاده بودند و زمزمه های خانه تکانی در ساواک جدی بود. با این حال، ثابتی برای حفظ نظامی که همه چیزش را به ان مدیون بود دست از فعالیت برنداشت.
او به ادعای خود در آستانه ۱۵ خرداد ۵۷، طرحی را برای دستگیری ۱۵۰۰ نفر از چهره های مخالف رژیم تهیه کرد تا به زعم خود خیزش مردمی را کنترل کند. او ابتدا این طرح را به جمشید آموزگار، نخست وزیر، ارایه داد، ولی آموزگار که چهره ای به شدت محافظه کار و اصولا تکنوکرات بود، موافق اجرای این طرح نبود. از همین رو، ثابتی طرح خود را نزد دوست دیرین و همکیش خود، امیرعباس هویدا برد که در آن مقطع وزیر دربار پهلوی بود:
"رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم وگرنه اوضاع از کنترل خارج می شود. گفت اینها کی هستند؟ من یکی یکی می گفتم و او یادداشت می کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم. هویدا این ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد."
ثابتی مدعی است که شاه جلوی بسیاری از اسامی این فهرست منها گذاشت و در نهایت لیست دستگیری ها را به ۳۰۰ نفر تقلیل داد:
" دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته. اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه. گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده اند اینها بازداشت دسته جمعی است... نه، نه، نه، تا آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چند تا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود. ما از فردایش شروع کردیم به دستگیری این ۳۰۰ نفر. تمام تدارکاتی که اینها می کردند برای ۱۵ خرداد بود تا در سالگرد ۱۵ خرداد قدرتشان را نشان دهند. بعلت دستگیری این ۳۰۰ نفر، ۱۵ خرداد آب از آب تکان نخورد. در صبح ۱۵ خرداد در بازار تهران ۲۰-۳۰ درصد از مغازه ها بسته بود بعدش هم باز شد و تمام شد و رفت."
با وجود این ادعای گزاف ثابتی که طبق معمول از ان اغراق ها و خودنماییهای خاص نشان دارد، در ۱۶ خرداد ۵۷ نصیری از ریاست ساواک برکنار شد پس از برکناری ارتشبد نصیری رئیس ساواک در روز ۱۶ خرداد ۱۳۵۷ تغییرات مهمی در ساواک روی داد بدین معنی که سپبهد ناصر مقدم رئیس اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران که در امور امنیتی تا حدودی به ملایمت و اعتدال شهرت داشت و در گذشته سالها از مقامات مهم ساواک و مدیرکل اداره سوم بود، جانشین نصیری شد و با رفتن او، دوران یکه تازی ثابتی هم در ساواک به پایان رسید. او که از قبل، یعنی از زمان ریاست مقدم بر اداره کل سوم، با او رابطه چندان خوبی نداشت، کم کم به حاشیه رفت تا این که در پاییز ۵۷ دچار این احساس خطر شد که در صورت ماندن در کشور، به سرنوشت نصیری، هویدا، داریوش همایون و امثال آن ها دچار شود که شاه برای کاستن از التهابات عمومی، آنها را بلاگردان خود کرده و به زندان انداخته بود.
بنا بر یکی از گزارش های ساواک به تاریخ ۱ آبان ۵۷، پرویز ثابتی با نام مستعار «عالیخانی» از طریق فرودگاه مهرآباد و با پروازی به مقصد نهایی لندن از کشور خارج شد.
گرچه روایت دیگری هم وجود دارد که طبق آن، در روز ۱۵ آبان ۱۳۵۷ عدهای از مدیران بلندپایه ساواک مانند پرویز ثابتی و عضدی با عدهای از زندانیان که به موجب ماده پنج قانون حکومت در طول ماههای شهریور و مهر بازداشت شده بودند، در زندان دیدار و از آنان حلالیت طلبیده و خداحافظی کردند و عضدی به یکی از زندانیان سرشناس گفت: "یک هواپیمای مسافربری شرکت هواپیمایی «العال» متعلق به اسرائیل مستقیما از تلآویو به تهران پرواز کرده و در فرودگاه مهرآباد فرود آمده است و همین امروز حدود ۲۵ تن از مدیران و رؤسای ساواک با آن هواپیما عازم اسرائیل شده و از آنجا به آمریکا و اروپا خواهند رفت."
و خود ثابتی در خاطراتش ادعا کرده که در ۹ آبان، برای ان که به سرنوشت هویدا و نصیری و داریوش همایون و تنی چند از سران زندانی شده رژیم در دولت نظامی دچار نشود، ایران را به مقصاد اروپا ترک کرده بود. و این با واقعیت سازگارتر است، چرا که روزنامه اطلاعات در تاریخ هشتم آبان ٥٧ عکس بزرگی از پرویز ثابتی چاپ کرد به اضافه فهرستی از ٣٤ عضو سازمان اطلاعات و امنیت کشور. اطلاعات نوشته بود این مأموران بلندپایه که ثابتی هم جزء آن هاست اخراج، بازنشسته یا تصفیه شدهاند. زیر عکس نوشته شده بود «پرویز ثابتی معروف به مقام امنیتی از مهمترین پست ساواک برکنار شد».
ثابتی در نهایت به آمریکا رفت و نام کوچک خود را به «پیتر» تغییر داد. در همه این سالها او ظاهرا به تجارت مشغول بوده، لیکن به هیچ عنوان منطقی نیست که یک «مقام امنیتی» رژیم شاه در آن سطح، با ان ارتباطات گسترده با موساد و سیا و ام آی۶، تنها در کنج حجره تجارت به چرتکه انداختن مشغول بوده باشد.